جدول جو
جدول جو

معنی آب بوری - جستجوی لغت در جدول جو

آب بوری
(بِ بو)
دوائی است که زنان با آن رنگ موی گیسوان بگردانند برنگ خرمایی روشن
لغت نامه دهخدا
آب بوری
دوائی است که زنان با آن رنگ موی گیسوان بگردانند، به رنگ خرمائی روشن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب ورزی
تصویر آب ورزی
آب بازی، شناگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بینی
تصویر آب بینی
آب غلیظ که از بینی می آید، خل، خیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب نورد
تصویر آب نورد
دریانورد، ملاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب کاری
تصویر آب کاری
شغل و عمل آب کار، آب دادن فلزات، محلی که در آن آبکاری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب شویی
تصویر آب شویی
شستن خاک زمین یا معدن برای جدا کردن مواد و فلزات معدنی از آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بندی
تصویر آب بندی
روان شدن قطعات تحت سایش در خودروها یا موتورسیکلت های نو، محل تهیۀ بستنی، ماست، پنیر، خامه و مانند آن، لبنیاتی، گرفتن یا جوش دادن درزهای وسایل یا ظروف فلزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
شناگری، پاشیدن آب به یکدیگر برای تفریح
فرهنگ فارسی عمید
(آبْ، بَ)
شغل و عمل آب بند
لغت نامه دهخدا
(بِ بی)
مخاط. مرگ. خلم
لغت نامه دهخدا
عمل آب بین
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
ظرفی گود، میان باطیه و ماست خوری که در آن آش خورند، کفچه ای که بدان آش گیرند
لغت نامه دهخدا
(بِ بُ زُ)
نام شعبه غربی و اصلی رود کارون که در بند قیر به شعبه شرقی یا آب گرگر پیوندد
لغت نامه دهخدا
کنار جوی که زیرش مجوف باشد و هر دم آب در آنجا رخنه کند و بیرون رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
عمل آب باز شناگری، غواصی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بلوری
تصویر آب بلوری
گناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب حوضی
تصویر آب حوضی
آب کش آنکه آب حوضها را بیرون کشد آب حوض کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب ورزی
تصویر آب ورزی
کار آب ورز عمل و شغل آب ورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گیری
تصویر آب گیری
شغل آبگیر حمام، لحیم کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب غوره
تصویر آب غوره
عصاره ای که از غوره انگور گیرند و کنایه از اشک ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب صورت
تصویر آب صورت
آبی که برای شستن روی و دست بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مو بوری
تصویر مو بوری
دارای موهای بور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب شوره
تصویر آب شوره
آبی که با شوره قلمی خنک شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آش خوری
تصویر آش خوری
ظرفی گود که در آن آش خورند، کفچه ای که بدان آش گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بینی
تصویر آب بینی
آبی غلیظ که از بینی سرازیر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
بستن معبر آب، شغل و عمل آب بند، ریختن آب در سماور و آب پاش و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
آن چیز که آب آنرا بیاورد آب آورد، خاشاک و جز آن که دریا یا رود یا سیل با خود آورد. یا چشم آب. چشمی که به بیماری آب مبتلا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باریک
تصویر آب باریک
آب کم، در آمد اندک دخل کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب خوره
تصویر آب خوره
((رِ))
آبخوری، آبگیر، چشمه، جویبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب بندی
تصویر آب بندی
((بَ))
بستن مسیر آب، عایق کردن جایی یا چیزی در برابر نم و رطوبت، تنظیم شدن موتور ماشین یا هر دستگاه دیگری، ریختن آب در سماور، آب پاش و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
شناگری، غواصی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب باریک
تصویر آب باریک
آب کم، درآمد اندک، آب باریکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب حوضی
تصویر آب حوضی
((حُ))
کسی که آب حوض ها را کشیده و آن ها را تمیز می کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب حوضی
تصویر آب حوضی
آبکش
فرهنگ واژه فارسی سره